شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)

آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شده برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای مدظله العالی است.
جمعه، 7 ارديبهشت 1403
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)

طرح مسأله و ضروت بحث

برخى شناخت ها سطحى و گذراست و به همین دلیل اثرگذار و متحول کننده انسان نیست. اما در مقابل، شناخت هایى وجود دارند که اثرى بس عمیق و تأثیرگذار دارند و فرد را عاشق و دلباخته خود مى سازند.

آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شده برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف است. کسى که با رفتار و گفتارهاى خویش، بر دل هاى بسیارى در داخل و خارج اثر گذاشت و قلوب را شیفته و دلباخته خود کرد.

یکى از این دل باختگان که مدتى مدید از محضر آن بزرگوار استفاده برده رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه اى مدظله العالى است که در مناسبت هاى گوناگون ارادت خود را به آن بزرگوار بر زبان آورده و به ستایش آن عزیز سفر کرده پرداخته است. ابعادی که در این سخنان مطرح شده بیشتر درباره شخصیت معنوى ـ عرفانى امام و نوآورى هاى سیاسى ـ اجتماعى او در اداره جامعه و تأسیس حکومتى کاملاً جدید و متمایز از سایر حکومت هاى موجود است.
 

امام خمینی (رحمه الله) که بود؟ 

امام خمینی (رحمه الله) محو در اراده الهى و تکلیف شرعى

شخصیت امام تا حد بسیار زیادى به اهمیت و عظمت آرمان هاى او مربوط مى شد. او با همت بلندى که داشت، هدف هاى بسیار عظیمى را انتخاب مى کرد. تصور این هدف ها، براى آدم هاى معمولى دشوار بود و مى پنداشتند آن هدف والا، دست نیافتنى هستند؛ لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگى ناپذیرى و استعدادهاى فراوان و توانایى هاى اعجاب انگیزى که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار مى افتاد و در سمت هدف هاى مورد نظرش پیش مى رفت و ناگهان همه مى دیدند که آن هدف ها محقق شده اند.

نقطه اساسى کار او، این بود که در اراده الهى و تکلیف شرعى محو مى شد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوه ها مى مانست و عمل صالحش با خستگى ناپذیرى باورنکردنى توأم بود. آن چنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت مى کرد. به همین خاطر، هدف هاى بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قله ها امکان پذیر گردید.1
 

امام خمینی (رحمه الله) خود را مأمور به تکلیف مى دانست نه رسیدن به نتیجه

بارها ایشان مى فرمود که ما کار را براى رسیدن به «نتیجه» نمى کنیم؛ بلکه مأمور به انجام «تکلیف» هستیم. اگر فرض کنیم بعد از برگشتن امام(ره) از پاریس، آنچه که تاکنون پیش آمد، اتفاق نمى افتاد، بلکه برعکس، مردم را مى کشتند، اطرافیان امام را اعدام مى کردند و خود امام را نیز مثل گذشته تبعید مى کردند، در آن صورت باز هم امام(ره) احساس شکست نمى کرد و اعتقاد داشت که پیروز شده است. 

آن کس که براى انجام تکلیف کار مى کند، پیروزیش به این نیست که به مقصود خود دست پیدا کند؛ بلکه زمانى احساس پیروزى مى کند که موفق شود به تکلیفش عمل کند.2
 

بهترین تعبیر در مورد امام خمینی (رحمه الله) این است که بگویم: او واقعا عبد صالح خدا بود

چند روز قبل از پایان سال 65 که خدمت امام بودیم، چون یکى از روزهاى فروردین 66 با ولادت یکى از ائمه علیهم السلام مصادف مى شد، من و آقاى هاشمى رفسنجانى و حاج احمد آقا اصرار کردیم که ایشان در حسینیه جماران با مردم دیدارى داشته باشند. امام استنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. 

من در ایام نوروز به مشهد رفته بودم و آقاى هاشمى هم از جبهه دیدار داشتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشکلى پیدا مى کند و چون حاج احمدآقا ـ که حق بزرگى بر گردن همه ملت دارد و امام را در این چند سال حفظ کرد ـ همه وسایل را براى بهبود امام(ره) مهیا کرده بود، فورا به وضعیت جسمى ایشان رسیدگى شد و خطر برطرف گردید.

وقتى در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم: چه قدر خوب شد که آن شب اصرار ما را براى ملاقات با مردم نپذیرفتید؛ والّا اگر خبر این ملاقات اعلام مى شد، مردم به زیارت شما مى آمدند و آن وقت شما با این حال نمى توانستید مردم را ملاقات کنید و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شما، خواست خداوند و کمک الهى بود و در آن زمان تصمیم بجایى گرفتید. ایشان در پاسخ من گفتند: آن طور که من فهمیدم، مثل این که از اول انقلاب تا حالا، یک دست غیبى در همه کارها دارد ما را هدایت و پشتیبانى مى کند.

واقعا همین طور است؛ والّا محاسبات معمول سیاسى، اقتصادى و محاسباتى که بر اساس آن دنیا دارد اداره مى شود، این نتایج را به دست نمى دهد. آن چیزى که امام را بر هدایت و اداره و رهبرى ملت ایران و انقلاب عظیمش قادر مى کرد، عبارت بود از ارتباط با خدا و اتصال و توجه و توکل به او. او واقعا عبد صالح خدا بود. من هیچ تعبیرى را بهتر از این براى امام(ره) پیدا نمى کنم.3
 

اخلاص و عبودیت، دو نکته اصلى در شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)  

نکته اصلى این است که اگر در مجموعه ذى قیمتى که شخصیت معنوى امام(ره) را تشکیل داده بود، عنصر عبودیت و اخلاص وجود نمى داشت، او به این موفقیت ها نمى رسید. بنابراین، کارهاى انجام شده، خیلى عظیم تر از آن است که شخصیتى با همه آن خصوصیات ـ منهاى ارتباط با خدا ـ بتواند آن کارها را انجام دهد. 

امام که توانست این حرکت عظیم را در دنیا به وجود آورد، به خاطر آن بود که با خدا ارتباط داشت و در این راه ملاحظه هیچ چیزى را نمى کرد. 4 
 

توفیقات امام خمینی (رحمه الله) از اخلاص و توکل و حسن ظن او ناشى مى شد

امام خصوصیات ممتاز فردى خیلى داشت؛ اما توفیقات او بالاتر از آن بود که به خصوصیات فردى یک انسان ـ هرچه هم بالا ـ متکى باشد. شجاعت و آگاهى و عقل و تدبیر و دوراندیشى امام بسیار ممتاز بود ـ در این ها هیچ شکى نیست ـ اما توفیقاتى که آن بزرگوار به دست آورد، خیلى بالاتر از این است که به شجاعت و عقل و تدبیر و آینده نگرى زیاد یک انسان متکى باشد.

آن توفیق ها از جاى دیگر نشأت مى گرفت، که در درجه اول از اخلاص او ناشى مى شد؛ «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ». مخلص خدا بود و کار را فقط براى او ولا غیر ـ انجام مى داد. لذا اگر همه دنیا هم در مقابل او قرار مى گرفتند و از او چیزى مى خواستند که مورد رضاى خدا نبود، انجام نمى داد.

در درجه دوم، توکل و حسن ظن به خدا داشت. هیچ کارى در نظر او خارج از قدرت الهى نبود. کارهاى بزرگ، حرکت هاى عظیم، کندن کوه هاى راسخ و جبال راسیات براى او میسور بود؛ چون عقیده داشت که به خدا متکى است و خدا او را کمک مى کند؛ و چون به خدا توکل داشت، لذا با حسن ظن مى نگریست.

روزى که او نهضت را شروع کرد، کسانى که فکر کنند مى شود نهضتى بر پا کرد، خیلى کم بودند. 

آن روزى که او شعار اسقاط رژیم سلطنت را داد، کسانى که فکر کنند مى شود رژیم سلطنت در ایران ساقط شود، بسیار معدود بودند. 

آن روزى که سیاست «نه شرقى و نه غربى» را اعلام کرد، کسانى که فکر مى کردند مى شود بدون اتکاى به شرق و غرب حکومتى داشت و آن را نگهداشت و اداره کرد، بسیار نادر بودند. 

آن روزى که گفت: «امریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند»، کسانى که باورشان باشد که امریکا نسبت به امام و امتش هیچ غلطى نمى تواند بکند، خیلى کم بودند.

او تمام این کارهاى بزرگ را به خاطر توکل به خدا انجام داد و مى دانست که مى تواند انجام دهد. البته براى او، انجام شدن کار هدف نبود. او مى گفت: من وظیفه ام را انجام مى دهم. پیروزى او به این بود که بتواند وظیفه اش را انجام دهد. در نظر امام(ره)، پیروزى این نبود که انسان بتواند آن کارى را که مى خواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پیروزى این بود که انسان بر طبق تکلیف خود عمل کند. با این روحیه و احساس و انگیزه، او کار را پیش برد و ادامه داد.5

شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)
 

امام خمینی (رحمه الله) در شناخت دوست ها و دشمن ها اشتباه نکرد

امام دو خصوصیت دیگر هم داشت، که این هم جز با نورانیت الهى ممکن نبود، و آن عبارت بود از: دشمن شناسى و دوست شناسى. در شناخت دشمن و دوست ها اشتباه نکرد. از اول دشمن ها را شناخت و آن ها را اعلام کرد و تا آخر هم در مقابلشان ایستاد، و نیز از اول دوست ها را شناخت و آن ها را اعلام کرد و تا آخر هم از دوستى آن ها منتفع شد.

امام همیشه بر مردم و ملت ها تکیه مى کرد. در سفرى که مى خواستم به خارج از کشور بروم، خدمت امام بزرگوارمان رفتم. در آن زمان جریانى وجود داشت، که به ایشان گفتم در دنیا نسبت به این جریان علیه ما خیلى حرف است. (البته مى خواستم به ایشان گزارش بدهم؛ والّا من هم هیچ رعب و خوفى از آن جنجال هاى جهانى نداشتم و بعدا هم وارد آن ماجرا شدم). ایشان تمام خبرهاى دنیا را همیشه به صورت نزدیک و نقد در اختیار داشتند و غالبا خبرهاى جهانى را زودتر از دیگران به دست مى آوردند. 

امام(ره) در پاسخ من با لبخند رضایتى گفتند: بلى، اطلاع دارم؛ اما همه ملت ها با ما هستند. واقعا همین طور بود که ایشان مى فرمودند. در همان سفر، آن چنان حضور ملت ها در کنار ما آشکار شد که همه را مبهوت کرد. بنابراین، او هم دوستانش را مى شناخت، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مى شد و به آن ها اعتماد و تکیه مى کرد. بزرگترین دوستانش شما ملت وفادار بودید، و امام چه خوب شما را شناخته بود.6
 

نفس کشیدن امام خمینی (رحمه الله)، دنیایى را گرم مى کرد و جهت مى داد

فقدان امام، حقا غم بى تسلاّیى است که هیچ تسلاّیى در مقابل این غم نیست. وقتى فرزند انسان شهید بشود، با این که این طور مسایل، با مصیبت امام قابل مقایسه نیست، ولى انسان تسلاّیى دارد. ما حقیقتا در مقابل از دست دادن امام، هیچ چیزى که براى انسان تسلاّیى باشد و بگوییم لااقل این را در مقابل این حادثه داریم، نداریم. البته شوکت و عظمت اسلام در قضایاى رحلت ایشان، چیز بزرگ و دستاوردى بود؛ اما آن دستاورد در زمان حیات ایشان، هر روز براى اسلام و مسلمین واقعا وجود داشت. آن مرد، نفس که مى کشید، دنیایى را گرم مى کرد و جهت مى داد.7
 

امام خمینی (رحمه الله)، مجسمه اسلام ناب بود

امام بزرگوار ما، مجسمه اى از ارزش هاى انقلاب ما بود. از یکى از همسران پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خواستند که آن بزرگوار را توصیف کند. در جواب گفت: «کانَ خُلْقُهُ الْقُرانْ». یعنى قرآن مجسم بود. ما امروز درباره امام بزرگوارمان باید عرض کنیم که او اسلام انقلابى مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگى و اخلاق و احساسات و تصمیم گیرى ها و نیز فانى براى خدا بود. خداى متعال هم به او پاداش داد. کارى که به دست این بزرگوار در این دوران انجام گرفت، کارى بى نظیر بود. بعد از کار پیامبران اولوالعزم، کسى چنین حرکت عظیمى انجام نداده بود. 8
 

اخلاص، نقطه اساسى حیات امام خمینی (رحمه الله)

آنچه در سیره امام بزرگوار ما برجسته است، یکى، دو مورد نیست. حقیقتا این انسان والا و برجسته، ابعادى از زندگى خود را در معرض آموزش و تعلیم امت اسلامى قرار داد... که هرگز نباید از دید ما مؤمنین به رسالت امروزى اسلام، پوشیده بماند.

آن بزرگوار، همه کارهاى خود را براى خدا انجام مى داد و شاید فتح دل هاى آحاد امت اسلامى در سراسر عالم ـ با اختلاف سلایق و مسلک ها و تربیت ها و مؤثرات ـ که بدون هیچ تفاوتى، در مقابل عظمت و راه و پیام او، طوع و تسلیم بودند و همراهى نشان دادند، ناشى از اخلاص آن بزرگوار بود. او براى خدا حرف مى زد، براى خدا اقدام مى کرد، براى خدا قهر مى کرد، براى خدا حمایت مى کرد و حاضر بود نپسندیدن آحاد مردمى را براى خدا تحمل کند و تنها بماند و حرکت نماید.

اخلاص او، نقطه اساسى حیاتش بود. راه آن بزرگوار هم، فقط با اخلاص طى شدنى است. توده هاى مردم، بحمدالله این اخلاص را دارند و نشان داده اند. بزرگان و پیشروان و رهبران و علما و اندیشمندان و روشنفکران هم، هرجا که این اخلاص را به کار بگیرند و با اخلاص عمل کنند و براى خدا حرف بزنند و کار کنند، توفیق حتمى است. 

توفیق، به معناى تأثیر سخن در دلهاست. یعنى سخنى که صادقانه و براى خدا باشد، تأثیر خود را در دل هاى مستعد مى گذارد و خدا این تأثیر را به او مى دهد. آن بزرگوار، این گونه بود.

به همین خاطر است که دشمنان، از اشاره و یک کلمه سخن او، واهمه مى کردند و دوستان دلگرم مى شدند. در حوادث دشوار، سخن امام توانست دل هاى افسرده را ـ نه فقط در محدوده ایران، بلکه در سرتاسر آفاق اسلامى گرمى ببخشد و حرکت را تضمین کند. به هیچ وجه نباید این خصوصیت را دست کم بگیریم؛ مخصوصا ما و کسانى که براى خود، مسؤولیت و وظیفه خطیرى قایل هستیم.9
 

امام خمینی (رحمه الله) یک حکیم به معناى واقعى بود

حکمت، آن بینشى است که مى تواند حقایق را ماوراى غشاى مادى آن ببیند. با این که من قبل از انقلاب هم سال هاى متمادى خدمت امام بزرگوار و عظیم الشأنمان، ارادت و اخلاص داشتم و ایشان را از نزدیک مى شناختم، اما این نکته را بعد از انقلاب متنبه شدم که امام ما یک مرد حکیم است. در این جا، حکیم به معناى مصطلح آن ـ یعنى فیلسوف ـ مورد نظر نیست؛ بلکه حکمت به همان معناى واقعى و قرآنى آن ـ که خداى متعال مى فرماید ما آن را به پیامبران دادیم ـ موردنظر است. 

این کتاب هاى فهرستى ـ مثل المعجم المفهرس ـ را نگاه کنید، با این چیزها انس بگیرید؛ خیلى خوب است. در معجم، کلمه حکمت را پیدا کنید. بعد به همه آیاتى که در آن، کلمه حکمت هست، نگاه کنید. اگر معناى آیات را هم متوجه نمى شوید، به ترجمه مراجعه کنید و ببینید که در قرآن، حکمت چیست. 

من تصورم این است که امام یک حکیم بود؛ یعنى همان فعل و انفعالات معنوى باطنى پشت پرده را ـ مثل جریان هاى زیرزمینى آب که علم خاصى دارد ـ مى دید. هر کس اگر چشم هم نداشته باشد، دست که بزند، جریان آب رو را مى فهمد و با گوشش، صداى شرشر آن را هم مى شنود؛ اما جریان آب زیرزمینى را نه. این، معناى حکمت است. 

من مى دیدم، آن انسان استثنایى زمان ما ـ که هیچ کس با او قابل مقایسه نیست ـ مثل این که جریان هاى زیرزمینى حوادث و پشت پرده را مى بیند. نمى خواهیم بگوییم که امام، غیب مى دانست. خیر، هیچ کس جز کسى که خداى متعال به او اذن داده باشد، از غیب خبرى ندارد. امام هم نه ادعا داشت و نه ما در مورد آن بزرگوار، این ادعاها را داریم. دید حکمت، غیر از این است؛ یعنى چیزهایى را با یک احساس معنوى درک مى کند.10
 

امام خمینی (رحمه الله)، سیر دائمى به سوى کمال داشت

این امامى که شماها و دنیا را این طور دلباخته کرد ـ دلباختگى هم نبود، دل ها را از جا کند؛ همچنان که دنیا را زیر و رو کرد ـ راز کارش در یک کلمه بود. مشکل من و امثال من هم این است که این کلمه را درست بفهمیم و بتوانیم عمل کنیم. گفتنش به زبان آسان است؛ عمل کردنش سخت است. 

آن کلمه اى که ماها شاید حتى درست نتوانیم آن را بفهمیم، او بدان عمل کرده بود. آن کلمه، عبارت از سیر دایمى به سوى کمال بود. 

شما خیال نکنید که امام سال 68 که به جوار الهى رفت، همان امام سال 57 بود که وارد ایران شد. نخیر، امام خیلى جلو رفته بود، خیلى پیشرفت کرده بود، خیلى بالا رفته بود.

درست است که ما منازل امثال آن بزرگوار را نمى توانیم بفهمیم؛ اما از همین پایین که انسان نگاه مى کند، اوج آن باز بلند پرواز را مى بیند. خدا شاهد است که بعد از هر ماه رمضان، گاهى که خدمت امام مى رسیدم، برایم محسوس بود که در این ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز کرده و از ماده دورتر شده است. روز به روز جلوتر مى رفت و خودش را کامل تر مى کرد. انسان مؤمن، این است. «مَنْ ساوى یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ». اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان کلاه رفته است. مغبون، یعنى فریب خورده، سرکلاه رفته. و کسى که فردایش از امروزش بدتر باشد، «فَهُوَ مَلْعونٌ»؛ یعنى طرد شده است.11
 

ارتباط روزافزون حضرت امام خمینی (رحمه الله) با خداى متعال

من اعتقاد راسخ دارم، یکى از مهمترین عواملى که موجب شد این انقلاب پیروز شود و بایستد و مقاومت کند و سختى ها را پشت سر بگذارد و دشمن را ناکام سازد، این بود که محور این انقلاب، یعنى آن مرد الهى، آن انسان مؤمن و تقی زکی واقعى، با خدا در ارتباط روزافزون بود. چنین نبود که از روز اول انقلاب تا روز رحلت، امام در ارتباط با خدا یک طور مشى کرده باشد. خیر؛ او هر روز در هر برهه اى از برهه حیات، از برهه قبل بهتر بود؛ با کیفیت تر بود و در آن، به خدا نزدیک تر بود. این را انسان به خوبى احساس مى کرد و این واقعیتهایى است.

چرا مى بینیم در گوشه و کنار دنیا، این همه سرمایه گذارى هاى مردمى، گاهى به هدر مى رود و حضور قوى مردمى نتیجه مطلوب نمى دهد؟! 

چرا مى بینیم در مقابل نهیب قدرت هاى بزرگ، گروه ها و افراد، دل و زهره ایستادن پیدا نمى کنند؟ 

چرا مى بینیم هیبت مستکبرین، جاى هیبت خدا را در دل ها مى گیرد؟! 

چرا به جاى این که از خدا بترسند، از دشمنان خدا مى ترسند و عقب مى نشینند و مغلوب مى شوند و سرمایه گذارى ها را بر باد مى دهند و خون ضایع مى شود؟! 

براى این که معنویت کم است. آن جا که معنویت هست، ارتباط با خدا هست، اتصال هست، نسبت به فضل الهى باور هست، در مقابل خدا تسلیم هست، در پیشگاه پروردگار خضوع و تضرع هست؛ در آن جا دیگر ضعف و ترسى وجود ندارد. «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ الله لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»؛ تأسفى هم وجود ندارد. وقتى ما براى خدا کار کنیم، اگر به حسب ظاهر پیشرفت کردیم، خشنودیم. اگر پیشرفت هم نکردیم، باز هم خشنودیم. چون براى خدا کار کرده ایم. چون وظیفه مان را انجام داده ایم. چون اداى تکلیف کرده ایم. 

دیدید امام بزرگوار در تمام این مدت و در قضایاى مختلف، هرگز متأسف نبود؛ هرگز ناامید نبود و هرگز احساس پشیمانى نداشت! چون تکلیف برایش روشن بود و آن را فهمیده بود و بر طبق آن عمل کرده بود. 12

شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)
 

امام خمینی (رحمه الله)، قرص و محکم در میدان عمل

امام در این شهر13 در زمان مرحوم آیت الله بروجردى مدرس عالى مقامى بود که فقط طلاب ایشان را مى شناختند. طلاب جوان و فضلا به ایشان علاقه داشتند و همان وقت درس ایشان، درس شلوغى بود؛ اما در بیرون حوزه علمیه، کسى در شهر قم هم ایشان را درست نمى شناخت، چه برسد در سطح کشور؛ مگر یک عده خواص کمیاب و بسیار معدود که در گوشه و کنار با اخلاق و درس اخلاق ایشان، یا آشنا بودند و یا شنیده بودند. 

همین انسان که در گوشه حوزه علمیه یک زندگى شبه منزوى و یک زندگى علمى محض را دنبال مى کرد، آن وقتى که پاى عمل به میان آمد، آن چنان قرص و محکم وارد شد که حقیقتا قدرت هاى پولادین دنیا را متزلزل و متلاشى کرد.

این صاحبان قدرت هاى مادى دنیا با آن همه باد و بروت، با آن همه تظاهر و تشریفات، با آن همه پیشرو و پسروها، هیچکدامشان نتوانستند در مقابل آن نفس سوزان، آن پاى استوار و آن انسان ثابت قدم و محکم، مقاومت کنند؛ درشتهایشان هم سینه سپر کردند؛ اما همه یکى پس از دیگرى مجبور به عقب نشینى شدند. 

آن مرد این استقامت را از چه چیزى به دست آورد؟ از ایمان و تقوا و اخلاص و پاکیش. او انسانى پاک و بااخلاص بود و دنیا برایش اهمیتى نداشت؛ حفظ آن مقام برایش ارزش و هدف نبود؛ به تکلیف الهى فکر مى کرد.14
 

بصیرت و صبر در مبارزه، عامل موفقیت امام خمینی (رحمه الله)

آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه این مبارزه بزرگ موفق کرد، بصیرت و صبر بود ـ مقاومتى همراه با بصیرت ـ همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وَ لَا یحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ». علت آن هم این است که امروز مبارزه با کفر خالص و شرک خالص نیست، تا مطلب روشن، و صف بندى ها مجزا و جداى از هم باشد؛ بلکه امروز مبارزه با نفاق و دورویى و تزویر و شعارهاى توخالى و دروغ زنى ها و لاف زنى هایى است که بلندگوهاى استکبار را در همه انحاى عالم پُر کرده است. 

بسیارى دم از طرفدارى از حقوق بشر مى زنند و دروغ مى گویند. بسیارى دم از اسلام مى زنند و دروغ مى گویند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و میل سردمداران استکبار است. بسیارى دم از مساوات و برابرى انسان ها مى زدند و مى زنند و دروغ مى گفتند و مى گویند. بنابراین، مبارزه در دوران کنونى، مبارزه اى دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استکبار، و هم به خاطر قدرت تبلیغاتى و توجیه گر دروغگویى ها و نفاق هاى استکبار و ایادیش.

انسان هاى بى بصیرت، زود فریب مى خورند. همین امروز هم در دنیا آدم دلسوزى هستند که فریب خورده اند؛ دشمن را نشناخته اند و صف را تشخیص نداده اند. 

در ایران، امام عظیم الشأن ما، به برکت بصیرت مردم ـ که با صبر و مقاومت آن ها همراه بود ـ این راه را طى کرد و به موفقیت رسید. خود او، در ایجاد این بصیرت و صبر در مردم، بزرگترین مؤثر بود. هرجا در انحاى عالم مبارزه اى صورت مى گیرد، حرکتى مى شود، انسان دلسوزى در پى نجات توده هاى مردم حرکت مى کند، باید بداند که این راه، با هوشمندى و بصیرت و نیز با صبر و مقاومت طى شدنى است، و لاغیر.15
 

امام خمینی (رحمه الله) به جاى دیگر متصل بود و از جاى دیگرى حرف مى زد

مرحوم آیت الله طالقانى که هم روحانى و داراى معرفت و مقامات علمى و هم آدم سیاسى و مبارز و زندان رفته بود و از مبارزه هم اصلاً نمى ترسید، به من گفت: «آن روز که امام مطرح کرد که شاه و حکومت سلطنتى باید برود، من تخطئه کردم و گفتم چه حرف ها مى زند! مگر مى شود؟!» آن وقت که امام صریحا این کلام را گفتند، مگر چند سال پیش از پیروزى انقلاب بود؟ یعنى تا همین اواخر، حتى مردى مثل مرحوم طالقانى، بزرگوار، مؤمن، مبارز، زندان رفته، شلاق خورده و شکنجه کشیده مى گفت: «امکان ندارد!». بعد ایشان به من گفت ـ مضمون حرف ایشان این بود ـ که «این مرد، به جاى دیگرى متصل است و از جاى دیگرى حرف مى زند»!16
 

اخلاص، اعتماد به خدا و زمان شناسى امام خمینی (رحمه الله)

امام ما که مى بینید این قدر خداى متعال او را به مقام رفیع رساند «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا» و على رغم همه عوامل در سرتاسر دنیاى مادیت و استکبار که مى خواستند او را محو کنند، به فراموشى دهند و کوچک کنند، او را حفظ و بزرگ کرد و ماندگار و جاودان نمود، علت همین بود که این سه خصوصیت را داشت: اولاً با اخلاص بود و براى خود چیزى نمى خواست؛ ثانیا به خداى خود اعتماد داشت و مى دانست که کار و هدف، تحقق پیدا خواهد کرد ـ به بندگان خدا هم اعتماد داشت ـ ثالثا زمان و موقع را از دست نداد. در لحظه لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشاره لازم و حرکت لازم را کرد.

انقلاب عظیمى اتفاق افتاد که هنوز هم دشمنان این انقلاب از گیجى آن خارج نشده اند و نمى توانند این انقلاب را درست بشناسند! من این را ادعا مى کنم و مى توانم ثابت کنم. از کارهایشان، از حرفهایشان، از تدابیرى که به خیال خودشان براى نابود کردن انقلاب مى اندیشند، درست معلوم مى شود که این انقلاب را هنوز نشناخته اند.

هفت گنبد گردون از این انقلاب پُر از صداست؛ اما آن کوته نظران، سخن را به این مختصرى گرفته اند که خیال مى کنند با دو کلمه حرف و با یک اشاره و با یک لبخند، همه قضایا تمام شده است! ساده لوح تر از آنها، پیروان و مریدانشان هستند که گاهى در این جا هم همان حرف ها را تکرار مى کنند! به لبخند آنها، این بیچاره ها هم لبخند مى زنند! این انقلاب، بزرگ است. 

این انقلاب، ریشه در دل ها و در تاریخ و در سطح جهان مادى امروز دارد. امروز ما مرتب در خبرها مى خوانیم ـ مربوط به اوایل انقلاب نیست؛ همین امروز و در این برهه مى خوانیم ـ که دنیاى غرب، دنیاى مسیحیت و دنیاى مادیگرى، گرایش به اسلام پیدا مى کنند. اسلام از این کانون آن ها را جذب مى کند. این کانون در حال کمال فعالیت است؛ حال یک عده خیال مى کنند این کانون خاموش شده است! حرف هایى مى زنند که باب آن توهم ابلهانه و خنده آور است. حالا حرف هایى مى گویند، بعدهم به زودى خواهند فهمید که اشتباه کرده اند. 

بنابراین، حرکت امام به خاطر آن سه عامل عظیم ـ یعنى اخلاص، اعتماد به خدا و شناختن موقع و بهره بردارى از آن ـ بود که این عمق را پیدا کرد و خیلى عمیق است.17
 

امام خمینی (رحمه الله)، زمامدارى زاهد و عارف بود

آنچه که در دوره بعد از تشکیل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهم تر و عظیم تر بود از آنچه که قبلاً دیده شده بود. در این دوران، امام ـ این شخصیت برجسته و ممتاز ـ در دو بُعد و دو چهره مشاهده مى شود: در دوران حکومت، یک چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ یک چهره، چهره یک زاهد و عارف. ترکیب این دو با هم، از آن کارهایى است که جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبرى مثل پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله انسان نمى تواند دیگر پیدا کند. 

این ها حقایقى است که ملت ایران در طول سال هاى متمادى آن ها را لمس کرده؛ ما هم که از نزدیک شاهدش بودیم و دیدیم. تربیت اسلامى و قرآنى این است. امام به چنین چیزى همه را دعوت مى کرد؛ نظام اسلامى را براى تربیت انسانهایى از این قبیل مى خواست و مى پسندید؛ همان طور که خود او مظهر اعلاى آن بود.

در چهره یک حاکم و زمامدار و رهبر، امام بزرگوار مردى هوشیار، با شهامت، با تدبیر، با ابتکار و دریا دل بود. امواج سهمگین در مقابل او چیز کم اهمیتى محسوب مى شدند. هیچ حادثه سنگینى نبود که بتواند او را شکست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار کند. 

در همه حوادث تلخ و سختى که در زمان دهساله رهبرى آن بزرگوار پیش آمد ـ که خیلى زیاد هم بود ـ امام از همه آن ها بزرگتر بود. هیچکدام از این حوادث ـ آن جنگ، آن حمله امریکا، آن توطئه هاى کودتا، آن ترورهاى عجیب و غریب، آن محاصره اقتصادى، آن کارهاى عظیم و عجیب و غریبى که دشمنان با شکل هاى مخلتف مى کردند ـ نمى توانست این مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شکست کند، او از همه این حوادث، قویتر و بزرگتر بود. 

او معتقد به مردم بود؛ حقیقتا به آراء مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأى مردم اعتقاد داشت... به مردم از صمیم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق مى ورزید و آن ها را دوست داشت...

اما همین انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، یک انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیاست. البته منظور، دنیاى بد است؛ همان چیزى که خود او مى گفت. 

دنیاى بد، آن چیزى است که در درون شماست. این ظواهر طبیعت ـ زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال این ها ـ دنیاى بد نیست. این ها نعمت هاى خداست؛ باید این ها را آباد کرد. دنیاى بد، آن خودخواهى، آن افزون طلبى و آن احساس تعلقى است که در درون انسان است. امام از این دنیاى بد به کلى منقطع بود.

او براى خودش هیچ چیز نمى خواست. براى تن ها پسرش ـ که عزیزترین انسان ها براى امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها این را از امام شنیده بودیم که مى فرمود: اعزّ اشخاص در نظر من ایشان است ـ در ده سال آن حکومت و آن زمامدارى و رهبرى بزرگ، یک خانه نخرید. ما مکرر رفته بودیم و دیده بودیم که عزیزترین کس امام، در آن باغچه اى که پشت حسینیه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگى مى کرد. 

آن بزرگوار براى خود، زخارف دنیوى و ذخیره و افزون طلبى نداشت و نخواست؛ بلکه به عکس، هدایاى فراوانى برایش مى آوردند که آن هدایا را در راه خدا مى داد. آنچه را هم که داشت و متعلق به خود او بود و مربوط به بیت المال نبود، براى بیت المال مصرف مى کرد. 

همان آدمى که حاضر نبود آن روز با ده پانزده میلیون تومان خانه قابل قبولى براى پسرش بخرد ـ ولو از مال شخصى خودش ـ صدها میلیون تومان مال شخصى خود را براى نقاط مختلف ـ براى آبادانى، براى کمک به فقرا، براى رسیدگى به سیل زدگان و جاهاى مختلف دیگر ـ صرف مى کرد. ما اطلاع داشتیم که در مواردى پول هاى شخصى خود امام بود که به اشخاصى داده مى شد، تا بروند آن ها را مصرف کنند؛ این ها هدایایى بود که مریدان و علاقه مندان و دوستان براى امام آورده بودند.

او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گریه نیمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنویت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى که چهره باصلابتش دشمنان ملت ایران را مى ترساند و به خود مى لرزاند ـ آن سد مستحکم و کوه استوار ـ وقتى که مسائل عاطفى و انسانى پیش مى آمد، یک انسان لطیف، یک انسان کامل و یک انسان مهربان بود. 

من این قضیه را نقل کرده ام که یک وقت در یکى از سفرهاى من، خانمى خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید که پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیرا خبر کشته شدن او را برایم آورده اند. من پسرم کشته شده، اما برایم اهمیت ندارد؛ براى من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این جمله را در اوج هیجان و احساس به من گفت.
 
من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سر پا ایستاده بود و من همین مطلب را برایش نقل کردم؛ دیدم این کوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناورى که ناگهان بر اثر توفانى خم شود، در خود فرو رفت. مثل کسى که دلش بشکند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پُر از اشک شد!

شبى در یک جلسه خصوصى، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمدآقا نشسته بودیم؛ ایشان هم نشسته بود. یکى از ما گفتیم: آقا شما مقامات معنوى دارید، مقامات عرفانى دارید؛ چند جمله اى ما را نصیحت و هدایت کنید. 

آن مرد با عظمتى که آن گونه اهل معنا و اهل سلوک بود، در مقابل این جمله ستایش گونه کوتاه یک شاگردش ـ که البته همه ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بودیم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود ـ آن چنان در حال حیا و شرمندگى و تواضع فرو رفت که اثر آن در رفتار و جسم و کیفیت نشستن او محسوس شد! در حقیقت ما شرمنده شدیم که این حرف را زدیم که موجب حیاى امام شد. آن مرد شجاع و آن نیروى عظیم، در قضایاى عاطفى و معنوى، این گونه متواضع و با حیا بود.18

شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)
 

خردمندى، دین دارى و شجاعت بى نظیر حضرت امام خمینی (رحمه الله)

غیر از همه خصوصیاتى که در این بزرگوار بود، سه خصوصیت ممتاز در شخصیت او به شکل بسیار پیچیده و درهم تنیده اى، جذّابیت و تأثیر عجیبى در این مرد بزرگ به وجود آورده بود.

خصوصیت اوّل، عبارت از خردمندى و دانایى بود. او مردى دانا، خردمند، عاقل و عمیق بود. در او، به معناى حقیقى کلمه، جوهر دانایى وجود داشت که؛ 
هر که در او جوهر دانایى است
بر همه کاریش توانایى است
لذا در هر جایى که از وجود او چیزى بروز کرد، نشانه این دانایى و خردمندى در آن دیده شد. در میدان دانش هاى تخصّصى خود او ـ یعنى فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق ـ همه جا این دانایى و عمق و این گوهر درخشان خردمندى بروز کرد؛ حرف نو و سخن تازه به میدان آورد و به تکرار سخن گذشتگان اکتفا نکرد. 

خصوصیت دوم، دیندارى و ایمان روشن بینانه بود. او متعبّد بود؛ اما تعبّدى دور از تحجّر و توقّف. او روشن بین و روشنفکر و نوآور در مباحث دینى بود؛ اما نوآورى دور از لاقیدى هاى نوآوران. خیلى ها در زمینه مسائل دینى، سخن نویى را به میدان مى آورند؛ اما این سخن نو، نشانه لاقیدى و لاابالى گرى آن ها در وفادارى به متون اسلامى است؛ سخن آنهاست، نه سخن دین! روشن بینى و نوآورى امام، متّکى به دین و مبانى دینى بود؛ لذا آنچه را که در زمینه مسائل اعتقادى و اخلاقى و فقهى اسلام عرضه کرد و نو بود، آن چنان بود که متبحّرترین و واردترین کسانى که در این علوم و دانش ها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسلیم کردند و آن را به عنوان یک سخن بابنیاد پذیرفتند؛ نه به عنوان سخنى که متّکى به مبانى و اصول نیست. 

بنابراین، او متدین و متعبّد، اما درعین حال روشن بین و آگاه و به کار گیرنده خرد، با آفاق عظیم در مسائل اعتقادى و عملى بود؛ دیندارى اى که به یادآورنده دیندارى هاى عصر نبوّت یا جلوه هایى از عصر معصومین صلى الله علیه و آله وسلم بود.

خصوصیت سوم، شجاعت و دلیرى و جان نثارى او بود؛ آماده بود که در آن جایى که او حق مى گوید و دنیا باطل مى گوید، با آن دنیا مواجه شود. این که در یکى از بیانیه هاى خود فرمود: «اگر استکبار جهانى دین ما را تهدید کند، ما هم همه دنیاى او را تهدید خواهیم کرد» راست مى گفت. مى توانست در مقابل دنیایى بایستد؛ همچنان که آن روزى که این فریاد را در سال 1341 در قم بلند کرد، اوّل کار کسى با او نبود. البته فورا بى فاصله، گروه گروه مردم مؤمن و دل هاى پاک در همه جا به او گرویدند؛ اما اوّلى که وارد میدان شد، تن ها وارد شد، تن ها بود، احساس تنهایى هم مى کرد؛ ولى این دلیرى را داشت که وارد شود. 

انسان وارد میدانى شود که آن طرف قضیه، قدرت ها و نیروهاى نظامى و نیروهاى امنیتى و داغ و درفش باشد، وجدان و دین و ملاحظه نباشد، پشتشان هم به سیاست هاى جهانى و استکبارى گرم باشد؛ وارد شدن در چنین میدانى، اوّلین شرطش این است که انسان از جان خود بگذرد و او از جان خود گذشته بود و براى پذیرفتن همه خطرها حاضر بود؛ یعنى براى او، جان و دیگر خصوصیاتش اهمیت نداشت. 

بعضى کسان مى گویند ما از جانمان گذشتیم؛ اما در مقام عمل که نگاه مى کنید، از یک احترام خشک و خالى نمى گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! از یک پول و از یک لذّت و شهوت نمى گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! اما او راست مى گفت؛ او حقیقتا جان را کف دست داشت و آماده بود و به میدان آمد:
بسا باشد که مردى آسمانى
به جانى بر فرازد لشکرى را 
نهد جان در یکى تیر و رهاند
ز ننگ تیره روزى کشورى را

با این سه خصوصیتى که این گونه در وجود او درهم تنیده بود، وارد میدان [مبارزه] شد.19
 

امام خمینی (رحمه الله)، شخصیتى جامع و استثنایى در تاریخ 

حقیقتا امام بزرگوار ما یک استثناء در تاریخ ما و یک قله بلند در حرکت ملت ایران بود. این را نه از باب عشق و علاقه اى که همچنان کانونش در دل ما نسبت به ایشان گرم است، عرض مى کنیم؛ بلکه نگاه منصفانه هر کسى این را تأیید مى کند. 

امام حقا و انصافا یک عنصر استثنایى بود. رجال تاریخى کشور را ما مى شناسیم. بنده کم و بیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد. بزرگانى مثل مرحوم سید جمال و تحول خواهانى که در کشور ما یا حتّى در دنیاى اسلام بودند، کجا؛ این مرد چند بعدى عمیق حقیقتا توصیف ناشدنى کجا؟ 

ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آن ها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این گونه شخصیت ها قرار مى گیرد. بنده شرح حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدم هاى سنجیده را در کتاب ها خوانده ام یا در زندگى ام با آن ها برخورد داشته ام؛ حقا فاصله بین آن ها و امام بزرگوار، فاصله زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به تنهایى از نظایر خود جلوتر و پیشتر است.

تقوا و پارسایىِ این مرد و بى اعتنایى اش به دنیا و زخارف، مقوله دیگرى است. یک وقت انسان داخل چهار دیوارى خانه خود نه با دنیا سر و کارى دارد، نه با مردم سر و کارى دارد، نه در معرض امتحان قرار مى گیرد؛ ولى پارساست. یک وقت هم مثل امام با آن عظمت در قله شهرت جهانى قرار دارد و همه این انقلاب، پدید آمده اراده و قاطعیت اوست و مردم هم این گونه مخلص او هستند و حاضرند همه کارهاى امام را حمل به صحت کنند؛ ولى این طور پارسایى و زهد پیشه مى کند.

قاطعیت او، اراده راسخ او و عزم پولادین او در کارهاى بزرگ هم همین طور است. یعنى هرچه انسان به این اقیانوس پهناور در ابعاد گوناگون نگاه مى کند، مى بیند واقعا توصیف ناشدنى است. انسان وقتى اقیانوس را از نزدیک مى بیند، یک طور است؛ ولى در اعماق اقیانوس، عوالم دیگرى مشاهده مى کند. انسان در ساحل اقیانوس یک مقدار آب مى بیند و ابتدا خیلى تفاوتى بین این مقدار آب و یک استخر بزرگ احساس نمى کند؛ اما وقتى نیاز پیدا مى کند به اعماق اقیانوس برود، در آن جا عوالم دیگرى آشکار مى شود و هر چه انسان نزدیکتر مى شود و بیشتر تعمق مى کند، چیزهاى جدیدترى براى او کشف مى شود. در مورد امام هم واقعا همین طور است.20
 

امام خمینی (رحمه الله)، شخصیتى در حد پیامبران الهى

این شخصیت استثنایى فقط براى تاریخ نیست. توصیف هایى که ما عرض کردیم، مى تواند کاربرد تاریخى داشته باشد. 

در تاریخ ایران، ما شخصیتى داشتیم که کار بزرگى انجام داد؛ مردم را به حرکت درآورد؛ جمهورى اسلامى را با همه عظمت و غرابتى که داشت، سر پا کرد و بنایى را به این شکلِ عظیم و استوار آفرید. 

خیلى خوب؛ آیا باید این شخصیت بزرگ را مثل اشیاء پُربها در ویترین تاریخ بگذاریم و ما و دیگران آن را تماشا و از آن تعریف و تمجید کنیم؟ امام بزرگوار ما این طورى است؟ در این جهت اگر بخواهیم امام را تشبیه کنیم، باید او را به پیغمبران تشبیه کنیم. وجود و هویت پیغمبران به دوران حیاتشان خلاصه نمى شود؛ هویتشان در امتداد تاریخ است؛ یعنى بعد از خودشان، وجود آن ها باید در تعلیم و دین و راهشان ادامه پیدا کند؛ این مى شود پیغمبر اولوالعزم؛ والاّ زندگى پیغمبران هم مثل بقیه انسان هاى دیگر مى شود؛ پنجاه سال، شصت سال، صد سال در این دنیا زندگى کرده اند و عظمت هایى آفریده اند؛ بعد هم رفته اند. 

بنابراین مسأله به این جا تمام نمى شود. اگر این طور بود، امروز در دنیا از دین و معارف پیامبران اثرى نبود؛ در حالى که درست عکس این است؛ امروز همه معارف والاى بشرى زاییده تفکرات پیغمبران است؛ ولو به واسطه. آن ها بودند که عدالت و اخلاق و توجه به خدا و برون آمدن از خود و فداکارى براى انسان و دیگر فضایلى که امروز قابل قبول همه مردم دنیاست ـ ولو غیر ملیون و غیر پیروان ادیان، همه قبول دارند که این ها خوب است ـ فریاد زدند و پرچم آن را بلند کردند؛ والّا دنیا دست مستکبران و زورمداران بود.

چرا باید اسم عدالت و تفکر آزاد و برادرى و فداکارى و ایثار بماند و همیشه به عنوان یک ارزش زنده باشد؟ این به برکت تعلیم پیامبران است. آن ها این معارف را آفریدند و رفتند. حیات آن ها در آن پنجاه، شصت سال خلاصه نمى شود؛ حیات آن ها عبارت است از جریان این معارف در طول تاریخ، تا انسان ها را هدایت کنند. امام ما هم این گونه است.

این جاست که وقتى انسان تأمل مى کند، مى فهمد علت این که روى این شخصیت بزرگ این طور متمرکز شده اند و حتّى بعد از وفات او تا امروز دشمنان در صدد تخریب چهره او برآمده اند، چیست. هدف از تخریب او عبارت است از پاک کردن راه او و از بین بردن خطى که او ترسیم کرده. 

اگر ارادتمندان و پیروان امام از او دم مى زنند، فقط به خاطر این نیست که مى خواهند سپاسگزارى و قدردانى کنند یا از یک حقیقت زیبا و برجسته تمجید نمایند؛ مسأله این است که مى خواهند این راه بماند و این پرچم همچنان هدایتگر کسانى باشد که دنبال راه مى گردند. همه ما باید نسبت به امام این گونه فکر کنیم. 

همه کسانى که در این کشور با مبانى امام و راه اسلام و راهى که امام طى کرد، مخالف بودند، سعى کردند امام به فراموشى سپرده شود؛ براى این که این راه گم شود. امروز سعادت کشور ما در ادامه راه امام است. امروز همه آرمان هاى به حقى که این ملت دارد، به وسیله خط امام و راه امام تأمین مى شود؛ این را من با محاسبه و دقت و با قرائن و شواهد عینى و ملموس عرض مى کنم.21
 

امام خمینی (رحمه الله) خود را مأمور به تکلیف مى دانست و این عین اخلاص است

امام از روز اول فرمود: ما مأمور به تکلیفیم، نه به نتیجه؛ این، عین اخلاص است؛ محض اخلاص است؛ فقط براى خداست که ذره اى قدرت طلبى و جلب حُطام مادى در این چنین دلى وجود ندارد. 

امام به تکلیف خود که مأموریت او بود عمل کرد، خدا هم نتیجه را به او داد: دنیا از صداى امام پُر شد. ما آن روزها نه بلد بودیم تبلیغات بکنیم، نه ابزارهاى تبلیغاتى در اختیار انقلاب و نظامِ نوپا بود، با این وصف، وقتى کسى به هر نقطه اى از دنیاى اسلام و حتّى بیرون از دنیاى اسلام قدم مى گذاشت، نفس امام، نام امام، یاد امام را در آن جا زنده مى دید؛ خداوند متعال این گونه به کلمه طیبه برکت مى دهد و آن را پیش مى برد.22
 

یکى از عوامل موفقیت امام خمینی (رحمه الله)، نصرت دین خدا بود

عامل اصلى پیشرفت امام بزرگوار ما و موفقیت او این است که به یک اصل قرآنى، به یک حقیقت قرآنى، با همه وجود، با همه دل، ایمان آورد و با همه توان در راه آن تلاش و کار کرد. آن اصل قرآنى همان چیزى است که در این آیه شریفه «إِنْ تَنْصُرُوا الله ینْصُرْکمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکمْ» و در آیات متعدد دیگر از آن یاد شده و بر آن تأکید شده است: اگر خدا را نصرت کنید، خدا هم شما را نصرت خواهد کرد؛ اگر در راه خدا قدمى بردارید، خداوند متعال هم شما را ده ها و صدها قدم جلو خواهد برد. این، اصل قرآنى و یک حقیقت است؛ یک قانونى الهى است. 

نصرت خدا به معناى نصرت دین اوست. دین خدا، فقط طهارت و نجاست نیست، فقط اعمال ظاهرى دینى نیست؛ دین خدا یعنى برنامه سعادت بشر در دنیا و آخرت. این برنامه همان طور که ضامن رشد و اعتلاى معنوى جوامع بشرى است، ضامن زنده کردن استعدادهاى فکرى و رشد دادن به شخصیت و توانایى هاى آن ها هم هست. 

دین خدا همچنانى که به معنویت نظر دارد، به زندگى دنیایى انسان هم نظر دارد و براى خوشبختى انسان برنامه دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه، هدف از بعثت نبى مکرم اسلام را این گونه معین مى کند: «یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ تا گنجینه هاى خرد را در درون مردم استخراج کند و به فعلیت برساند. در زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام هم مى خوانیم: «لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَلالَة»؛ قیام حسینى براى این است که ابرهاى جهل و غفلت را از افق زندگى انسان ها برطرف کند و آن ها را عالِم کند؛ آن ها را به هدایت حقیقى برساند. 

نصرت خداى متعال در واقع معنایش این است که در جهت احیاى سنت هاى الهى قدم برداریم؛ در طبیعت و جامعه اثر بگذاریم؛ در بیدار کردن فطرت ها اثر بگذاریم؛ براى نجات انسان از مجموعه عوامل بدبختى و تیره روزى تلاش کنیم. این، نصرت ماست براى دین خدا. امام براى نجات و رهایى کشور و ملت خود، این حقیقت قرآنى را به کار گرفت و خدا را نصرت کرد؛ قیام و اقدام کرد. خداى متعال هم او را نصرت کرد و به حرکت او برکت بخشید؛ به یک قدم او صد قدم پاسخ گفت. 

ما نصرتى را که خودمان درباره دین خدا مى کنیم ـ نسبت این را ـ با نصرتى که خدا مى کند، اگر بخواهیم بسنجیم، از نسبت یک به صد و یک به هزار هم بیشتر است. ما یک قدم برمى داریم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتى شامل حال ما مى کند، در حقیقت صد و هزار قدم ما را به جلو مى برد. بنابراین، فاصله بین نصرت ما و نصرت خدا، بسیار زیاد است.23

شخصیت معنوى امام خمینی (رحمه الله)
 

راز ماندگارى حضرت امام خمینی (رحمه الله)، ایمان و عمل صالح و رهبرى معنوى اوست

امام بزرگوار ما مصداق این آیه شریفه بود که «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»؛ هدف او، هدف الهى؛ رفتار او، رفتار ایمانى؛ و عمل او، عمل صالح. این است که در فضاى ذهنیت جامعه اسلامى براى چنین موجودى مى ماند و مى رائى ندارد؛ مثل سلسله انبیاء الهى و اولیاء الهى که جسم شان از مردم غایب شد، اما حقیقت شان و هویت شان زنده است.

رهبران مادى را با انواع حیله ها مى خواهند در دل ها زنده نگه دارند، نمى شود. جسد لنین ـ رهبر شوروى ـ را مومیائى کردند تا بماند و جلوِ چشم باشد، اما نماند. آن مومیائى ـ یک جسم بى ارزش ـ آن فکر و آن اصول و آن یاد، همه محکوم به زوال شد؛ هم در جامعه خود او، هم در سطح جهان.

تفاوت رهبرى و زعامت معنوى و روحى این است. علت هم همان اتصال با منبع اصلى قدرت، ارتباط با خدا، همه چیز را از او دانستن و همه کار را براى او کردن، است. این راز اقتدار و ماندگارى و نفوذ مردان خداست. امام با این دید و با این مبنا، همچنان زنده خواهد ماند. دشمنان او، مخالفان او، معارضان دینى و سیاسى او، رفتند و خواهند رفت؛ اما امام بزرگوار با فکرش، با هویتش و با وجود حقیقى اش در جامعه اسلامى و در جامعه بزرگ بشرى ادامه پیدا خواهد کرد و روز به روز برجسته تر و قوى تر و محسوس تر خواهد شد. راز قدرت معنوىِ امام بزرگوار ما این است.

سرّ این نفوذ عجیب که این مرد بزرگ در دل توده هاى عظیم مسلمان در کشورهاى مختلف راه یافت و راز این نفوذ عظیم، این است: از خود عبور کردن، براى خود تلاش نکردن، خدا را دیدن و از خدا الهام گرفتن و براى خدا مجاهدت به تمام معنا انجام دادن. این راز عظمت امام بزرگوار و رهبرى روحانى است. 

پیامبران هم راز نفوذشان، راز ماندگارى شان همین بود؛ والّا ظواهر و بند و بست سیاسى و شعارهاى دهان پرکن و مورد علاقه توده هاى مردم را همه بلدند بدهند؛ دیگران هم این کارها را مى کنند. این نیست آن چیزى که یک زعیم معنوى و روحانى را در دل ها نافذ مى کند؛ بر دل ها حاکم مى کند. و حکومت او از نوع حکومت معنوى و صورى نیست؛ از نوع حکومت انبیاء است؛ از نوع حکومت جباران و جائران هرگز نیست.

لذا شما در زندگى امام که نگاه مى کنید، این ارتباط با خدا و اتصال با خدا در او یک سکینه و آرامشى به وجود مى آورد. آنجائى که دیگران وحشت زده مى شدند، او آرام بود! آنجائى که دیگران به تزلزل مى افتادند، او قاطع و مصمم بود. در وصیتنامه خود هم خطاب به مردم ایران، بلکه ملت هاى مسلمان مى گوید: با دلى آرام و قلبى مطمئن از مردم خداحافظى مى کنم و به جوار رحمت الهى مى روم. دمِ مرگ هم با دل آرام این جهان را ترک مى کند.

بعضى ها به ذهنشان مى آمد که چطور امام با این دقت و اهتمامى که در احکام دین و نسبت به جان و مال داشت و این همه ما در انقلاب و در جنگ شهید دادیم، دچار دغدغه نبود و با دل آرامى مى توانست دنیا را ترک کند و به ملاقات پروردگار برود؛ مى گفتند جواب این خون ها را که خواهد داد. جواب امام به این وسوسه ها این است که جواب این خون ها را همان کسى خواهد داد که جواب خون هاى صفین و نهروان را داد. جواب این سختى ها را همان کسى خواهد داد که جواب سختى ها و رنج ها و محنت هاى امیرالمؤمنین را در دوران زندگى خواهد داد. 

انقلاب براى نجات یک ملت داراى هزینه است؛ جنگ هشت ساله براى دفاع از استقلال یک ملت داراى هزینه است؛ ایستادگى در مقابل زورگویان عالَم براى اثبات حقانیت و حقوق خود داراى هزینه است. امام این هزینه را پرداخت. هزینه اى که امام پرداخت، اعتماد عمومى مردم بود. این اعتماد عمومى را در این راه امام به کار انداخت و هزینه کرد، امّا خداى متعال این هزینه را جبران کرد. آنچه را که امام هزینه کرده بود، چند برابر به او برگرداند.

در تشییع جنازه این مرد بزرگ، جمعیتى که حضور پیدا کردند، از جمعیت مردم در روز استقبال او بیشتر بود. این معناش همین است که «مَنْ کانَ لِلّهِ کانَ الله لَهُ». دل هاى مردم به او متوجه بود. او این سرمایه را براى خود نخواست؛ این سرمایه از نظر او مِلک پروردگار بود؛ باید در راه خدا مصرف مى کرد و کرد؛ و خدا هم این سرمایه را به صورت مضاعف به او برگرداند. راه خدا این جورى است؛ راه خدا مجاهدت دارد، هزینه دارد و هزینه آن را باید پرداخت.

یک ملت اگر اهل خدا هم نباشد، دین و قیامت را هم قبول نداشته باشد و بخواهد به عزت برسد، باید هزینه کند؛ بخواهد به استقلال برسد، باید هزینه آن را بپردازد؛ بخواهد حق خود را در مقابل زورگویان عالَم حفظ کند، باید متحمل هزینه آن بشود. نمى شود گوشه اى نشست و توقع و آرزوى پیشرفت و توسعه و عزت و آقایى کرد، اما در میدان عمل هیچ کوشش و تلاشى نشان نداد؛ این شدنى نیست. 

بعضى ها همین قدر این را بلدند که گِله کنند، کمبودها را مطرح کنند، شِکوه کنند؛ اما سهم خود را در راه پیشرفتى که باید پرداخت، چگونه مى پردازند؟ از این دیگر حرفى نمى زنند. آنوقتى که وقت تلاش و سعى است، تماشاچى اند؛ آنوقتى که وقت داورى است، بى رحمانه و غیرمنصفانه داورى مى کنند؛ این نمى شود. 

یک ملت، یک جمعیت، یک فرد، براى اینکه بتواند به آرزوهاى بلند خود دست پیدا کند، باید تلاش کند. ملت ما این تلاش را کرد و توانست انقلاب را پیروز کند. این تلاش را کرد و توانست در جنگ تحمیلى هشت ساله، سربلند از آب در بیاید.24

تن ها و تن ها راه دستیابى یک ملت به حقوق خود، همین ایستادگى آگاهانه و از سر بصیرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشارى کنند. نمى شود حق را از دیگران التماس کرد و گرفت.

امام ابرقدرت ها را خوب شناخته بود؛ با قدرت هاى سلطه گر و تجاوزگر نمى شود با التماس حرف زد. تا وقتى شما التماس کنید، عقب نشینى کنید، نرمش بخرج بدهید، طبیعت سلطه طلب این است که مُشت هاى خود را گره تر مى کند، تهدید خود را جدى تر مى کند، چهره خود را خشمگین تر مى کند و جلوتر مى آید. حق را با ایستادگى باید گرفت. ملت ایران به حقِ استدلال خود دست یافت، عزت خود را تأمین کرد، مرزهاى خود را امن کرد، یک حکومت باثبات در کشور به برکت همین ایستادگى، به برکت همین مجاهدت به وجود آورد؛ احساس قدرت کرد.2
 

امام خمینی (رحمه الله)، در راه حق از هیچکس واهمه نداشت

خصوصیات امام بزرگوار ما در آن چیزهائى که پیشرفت جامعه و حیات جامعه اسلامى محتاج آن هست، شبیه خصوصیات امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ البته با فاصله مشخصى که بین آن قله عظیم با انسان هاى معمولى هست. 

امام بزرگوار ما در راه حق و عدالت قائل به رودربایستى و ملاحظه این و آن و ترس و ضعف و عقب نشینى نبود؛ او هم همانطور که امیرالمؤمنین توصیه فرموده بود که: «لا تَسْتَوحِشُوا فى طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ»، از تنهائى نمى ترسید؛ از اینکه تن ها بماند، نمى ترسید، واهمه نداشت؛ حق با اوست، پس خدا با اوست. با مجاهدت حرکت کرد، خداى متعال هم ملت ایران و ملت هاى مسلمان را با او در دل و در جوارح همراه کرد و دیدید چه حرکت عظیمى به وجود آمد. امام اینجورى بود.26

جمع بندی و نتیجه گیری 

در این نوشتار، برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای مدظله العالی بیان گردید. امید است این مطالب در شناخت برخى از ابعاد وجودى امام راحل به نسل جوان مفید واقع شود. 

پی‌نوشت‌ها: 
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران، 16/3/1368.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت فرماندهان و اعضاى کمیته هاى انقلاب اسلامى، 18/3/1368.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت فرماندهان و اعضاى کمیته هاى انقلاب اسلامى، 18/3/1368.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جهادگران جهادسازندگى سراسر کشور، 20/3/1368.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت گروه کثیرى از جانبازان و نیروهاى جهادى احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر کبیر انقلاب و...، 28/4/1368.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه تهران، 23/4/1368.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى ستاد برگزارى مراسم اولین سالگرد ارتحال امام ره، 1/3/1369.
8. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام خمینى ره، 10/3/1369.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت فرماندهان، نمایندگان ولى فقیه و مسئولان عقیدتى، سیاسى ژاندارمرى و...، 28/3/1368.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 29/6/1369.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار به بیست و هفت نفر از فرماندهان سپاه و... در سالروز میلاد امام حسین علیه السلام و روز پاسدار، 29/11/1369.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى برگزارکننده کنگره حج، 16/2/1371.
13. منظور شهر قم است.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم، 1/12/1370.
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى، 14/3/1370.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرماندهان رده هاى مختلف سپاه پاسداران، 29/6/1373
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروه کثیرى از پاسداران و بسیجیان، 2/9/77.
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه تهران، 14/3/1378.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه تهران، 9/7/1378.
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى ستاد برگزارى مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى، 10/3/1384.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى ستاد برگزارى مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى ره، 10/3/1384.
22. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم قم، 19/10/1384.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم هفدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى ره، 14/3/1385.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى ره، 14/3/1386.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى ره، 14/3/1386.
26. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد امام على علیه السلام، 6/5/1386.

منبع:
مرید و مراد (گزیده بیانات رهبر فرزانه انقلاب درباره حضرت امام خمینى قدس سره)، حسن قدوسى زاده، دفتر نشر معارف، چاپ اول، زمستان 1388.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.